کد مطلب:314978 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:260

من ابوالفضل هستم که مرا صدا می زنی
آقای مهدی اثنی عشری نیز این گونه برای ما مرقوم داشتند كه: در یكی از سال های گذشته در ایام محرم الحرام در شب تاسوعا در منزل مسكونی مرحوم والد (آیت الله حاج شیخ حسن اثنی عشری رحمة اله) مجلس عزاداری منعقد بود و پدرم در آن مجلس منبر می رفتند. مجلس آن شب حال عجیبی داشت و توسل هم به قمر بنی هاشم (علیه السلام) بود، در قسمت بانوان خانمی بود كه مریضی داشت كه دكترها او را مأیوس كرده بودند در حال توسل و گریه و زاری بوده كه مكاشفه ای برای او رخ می دهد. این خانم نزدیك درخت توت نرگ نشسته بوده، می بیند آقایی نزدیك همین درخت ایستاه و دست ندارد و از جای بریدگی دست ها خون جاری است، این خانم سئوال می كند آقا شما كه هستی؟ می فرماید: «من ابوالفضل هستم كه مرا صدا می زنی، آمدم بگویم مریضت خوب شده»

و این نكته قابل گفتن است كه هر ساله در ایام عاشورا از این درخت توت قطراتی بمانند خون جاری می شود. مریض آن زن هم خوب شد.